چکیده پایان نامه های مقطع کارشناسی ارشد گروه زیست شناسی
نام و نام خانوادگی: مریم کشانی
عنوان پایان نامه: بررسی بیان نسبی hsa-miR-16-5p و ارتباط آن با مسیر انتقال پیام اسید های چرب در طی پیشرفت بدخیمی در رده های سلولی سرطان کلورکتال
رشته تحصیلی: زیستشناسی گرایش سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر مریم پیمانی فروشانی، دکتر کامران قائدی
چکیده:
با توجه به تغییر سبک زندگی و بهخصوص رژیم غذایی در عصر حاضر، سرطان کولورکتال، که شایعترین نوع سرطان دستگاه گوارش است، شیوع بالایی پیداکرده است. مطالعات انجامگرفته بر روی میزان مصرف اسیدهای چرب بلند زنجیره در ارتباط با سرطان کولورکتال نشاندهنده ارتباطی معنیدار بین میزان مصرف آنها در رژیم غذایی و افزایش بروز بدخیمیهای کولورکتال است. از طرفی مطالعات مختلف نشان دادهاند که hsa-miR-16-5p در سرطان کولورکتال کاهش بیان قابلتوجهی دارد و کاهش بیان این miRNA با بروز بالای متاستاز غدد لنفاوی و پیشرفت بیماری همراه است. در این مطالعه با در نظر گرفتن مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب و با استفاده از مقالات مختلف، تعداد یازده ژن جهت بررسی بیان و ارتباط آنها با hsa-miR-16-5p انتخاب گردید. از بین ژنهای کاندید شده، نه ژن که طبق پایگاه بیوانفورماتیکی miRWalk 2.0 هدف miRNA مذکور هستند، انتخاب شدند. درنهایت سه ژن VEGFA، PPARα و FASN که امتیاز بالای چهار در پایگاه miRWalk 2.0 داشتند انتخاب گردیدند. در ادامه، سطح بیان hsa-miR-16-5p و mRNA این ژنها با استفاده از Real Time RT-PCR در ردههای مختلف سلولی سرطان کولورکتالCaco-2, HCT116, SW480) HT-29 ) بررسی گردید. بررسی نتایج حاصل نشاندهنده کاهش معنیدار سطح بیان hsa-miR-16-5p در ردههای مختلف سلولی سرطان کولورکتال نسبت به گروه کنترل (HDF) بود. از طرفی سطح بیان ژنهای VEGFA، PPARα و FASN الگوی بیانی مخالف با hsa-miR-16-5p را نشان دادند و بهطور معنیداری افزایش بیان در سطح این سه ژن مشاهده گردید. اگرچه آزمونهای بیشتری برای تأیید پیشبینیهای بیوانفورماتیکی موردنیاز است، بااینحال میتوان نتیجه گرفت که احتمالاً کاهش بیان hsa-miR-16-5p منجر به کاهش اثر مهاری آن بر روی mRNA ژنهای هدف گشته و موجب افزایش بیان آنها گردیده است. با توجه به نقش کلیدی این ژنها در مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب در سرطان کولورکتال، عواملی که از طرق مختلفی همچون تغییرات اپی ژنتیکی (مانند miRNA ها) منجر به افزایش سطح بیان این ژنها میشوند، جایگاه درمانی ارزشمندی برای سرطانهای مختلف و بهویژه سرطان کولورکتال خواهد بود. ازاینرو کاهش سطح بیان hsa-miR-16-5p میتواند بهعنوان یک هدف درمانی بالقوه جهت درمان بیماران مبتلابه سرطان کولورکتال در مطالعات آینده مدنظر قرار گیرد.
کلیدواژه: سرطان کولورکتال، hsa-miR-16-5p، VEGFA، PPARα، FASN، Real Time RT-PCR، مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب.
تاریخ دفاع: زمستان 1396
نام و نام خانوادگی: بهار مهدوی
عنوان پایان نامه: طراحی، ساخت و ارزیابی عملکرد یک mRNA چند ژنی با کاربرد بالقوه تولید سلولهای بنیادی پرتوان القایی انسانی
رشته تحصیلی: زیستشناسی گرایش سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر کیانوش درمیانی، دکتر محمد حسین نصر اصفهانی
چکیده:
فنآوری سلولهای بنیادی پرتوان القایی یا به اختصار سلولهای iPS، تأثیر بسزایی در پیشرفت بیولوژی سلولهای بنیادی و پزشکی بازساختی دارد. از سال 2006 تاکنون، تکنولوژی سلولهای iPS به سرعت تکامل یافته و رویکردهای مختلفی جهت تولید سلولهای iPS گسترش یافته است. در این میان، روشهای mRNAهای تغییر یافتهی سنتزی و حاملهای اپیزومالی به طور معمول برای تولید سلولهای iPS غیر الحاقی به کار میروند. mRNAهای سنتز شده پتانسیل بسیار خوبی را برای دستیابی به سلولهای iPS غیر الحاقی ایمن و با کارایی بالا از خود نشان دادهاند. با این حال، پایداری پایین mRNAها ضرورت انتقال روزانهی آنها را موجب میشود که کاری پرهزینه و وقتگیر است. در مقابل DNAهای اپیزومالی غیر ویروسی، رویکردی نسبتاً آسان، کم هزینه و کم خطر را برای ارائهی فاکتورهای برنامهریزی مجدد به داخل سلولهای سوماتیکی فراهم میکنند؛ اما در مقایسه با رویکردهای الحاقی کارایی این روش بسیار پایین است. برای غلبه بر این محدودیتها در مطالعهی حاضر، یک mRNA پلیسیسترونیک و یک پلاسمید خارج کروموزومی پلیسیسترونیک حاوی توالی تنظیم کنندهی پس از رونویسی ویروس هپاتیت Woodchuck یا به اختصار WPRE طراحی کرده و ساخته شد. توالی WPRE باعث بهبود پایداری mRNAهای سنتز شده و mRNAهای تولید شده در سلولهای هدف گشته و به دنبال آن سطح بیان فاکتورهای القا کنندهی سلولهای iPS را افزایش میدهد.
ما یک پلاسمید پلیسیسترونیک خارج کروموزومی پایدار را به عنوان یک ابزاری ساده و عملی برای تولید سلولهای iPS گسترش دادیم. این حامل نسبتاً کوچک سطوح بالایی از بیان همزمان چهار فاکتور برنامهریزی مجدد با تیتر مشابه را که یک پارامتر حیاتی و مهم برای برنامهریزی کارآمد و اصولی در نظر گرفته میشود نشان داد. علاوه بر این، یک mRNA سنتز شدهی پلیسیسترونیک پایدار را به عنوان یک ابزار بالقوه برای القای سلولهای iPS ایمن و کارآمد توسعه دادیم. استفاده از کلاهک انتهای ′5، نوکلئوتیدهای تغییر یافته و دم پلی A انتهای ′3 در ساختار mRNAهای سنتز شده، باعث افزایش پایداری و افزایش بازده ترجمه میشود. از طرف دیگر برای کاهش پاسخهای ایمنی سلولی، بعد از رونویسی در شرایط آزمایشگاهی تیمار با فسفاتاز انجام میگیرد تا منجر به حذف ′5 تری فسفات از انتهای mRNAهای کلاهکگذاری نشده شود. علاوه بر این، بکارگیری توالی WPRE در انتهای ′3 کاست بیانی باعث افزایش نیمه عمر mRNA و به دنبال آن افزایش بازده و پایداری بیان پروتئین در سلولهای هدف میگردد.
کلیدواژه:
سلولهای iPS، پلیسیسترونیک، پپتید 2A، mRNAهای تغییر یافته، پلاسمیدهای خارج کروموزومی، توالی WPRE
تاریخ دفاع: پاییز 1398
نام و نام خانوادگی:ایمان نیک طبع
عنوان پایان نامه: بررسی مقایسه ای و همزمان اثرات گلیکوگل و تمرینات ورزشی استقامتی بر بیان ژنهای میتوکندریایی کد کنندهی پروتئینهای زنجیرهی انتقال الکترون در موشهای چاق مدل دیابت نوع دو
رشته تحصیلی: زیستشناسی گرایش سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر مریم پیمانی -دکتر فرزاد سید فروتن
چکیده:
دیابت نوع دو یا دیابت وابسته به انسولین، یکی از شایع ترین اختلالات متابولیک، ناشی از اختلال عملکرد انسولین در بافتهای هدف به ویژه عضلات اسکلتی است. شیوه زندگی کنونی منجر به مصرف رژیمهای غذایی پرچرب غنی از AGEs و ورزش کمتر شده که دو عامل خطر اصلی دیابت هستند. تحقیقات نشان داده است که مصرف بیش از حد رژیمهای پرچرب غنی از AGEs منجر به اختلال عملکرد میتوکندری میشود و کاهش تولید ATP میشوند. با توجه به گران بودن داروهای شیمیایی و عوارض جانبی زیاد آنها ، توجه درمانی به سمت گیاهان جلب میشود. علاوه بر این، اثرات مثبت ورزش بر بهبود عملکرد انسولین تأیید شده است.
مواد و روشها: این مطالعه روی موشهای نر C57BL / 6 انجام شد. به منظور القاء دیابت نوع دو، ابتدا موشها به مدت 16 هفته با رژیم پرچرب غنی از AGEs تغذیه شدند. سپس 8 هفته درمان مختلف جهت بررسی تأثیر آنها بر وضعیت دیابتی صورت گرفت تیمارها شامل داروی گیاهی گلیکوگل، ورزش، ورزش-داروی گیاهی گلیکوگل ، داروی شیمیایی متفورمین، داروی شیمیایی به همراه داروی گیاهی گلیکوگل و جزء اصلی گلیکوگل (مریم گلی) بودند. آزمایشات بیوشیمیایی شاملFBS ، GTT ، انسولین ناشتا ، HOMA-IR و مطالعات مولکولی شامل بیان نسبی ژنهای mt-Nd1 ، mt-Nd5 ، mt-Co1 ، mt-Co2 و Atp5a و سطح ATP برای مقایسه اثرات درمانهای مختلف در عضله اسکلتی بودند.
نتایج: بعد از 16 هفته رژیم غذایی پرچرب غنی از AGEs، دیابت نوع 2 با موفقیت القا شد و نتایج بافت شناسی، FBS ، GTT و انسولین ناشتا آن را تأیید کرد. پس از آن، بهبود فنوتیپی و بیوشیمیایی کلی در همه تیمارها تا حدی مشاهده شد. پس از القای دیابت نوع 2، بیان نسبی ژن هایmt-Nd1 ، MT-Nd5 ، mt-Co1 و mt-Co2 ، در مقایسه با گروه دیابتی افزایش یافته است. با این حال، هیچ تغییر قابل توجهی در بیان Atp5a و سطح ATP مشاهده نشد. بالاترین میزان بیان ژن در گروه ورزش و بالاترین سطح ATP در گروه ورزش-گلیکوگل مشاهده شد.
بحث: نتایج این مطالعه نشان می دهد که موارد زیر: رژیم غذایی پرچرب غنی از AGEs منجر به نقص عملکرد طبیعی میتوکندری میشود. بیشترین بهبود در وضعیت دیابتی با ورزش هوازی به همراه مصرف داروهای گیاهی گلیکوگل حاصل شد، زیرا گلیکوگل به تشدید اثرات مثبت ورزش هوازی کمک میکند.
کلیدواژه: دیابت نوع 2، چاقی، اختلال عملکرد میتوکندری، محصولات نهایی گلیکاسیون پیشرفته، ورزش، ATP
تاریخ دفاع: تابستان 1398
نام و نام خانوادگی: مریم حق پرست آزاد
عنوان پایان نامه:بررسی مقایسه ای و همزمان اثرات گلایکوگل و تمرینات ورزشی استقامتی بر بیان ژنهای هستهای کد کنندهی پروتئینهای زنجیرهی انتقال الکترون در موشهای چاق مدل دیابت نوع دو
رشته تحصیلی: زیستشناسی گرایش سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر کامران قائدی- دکتر مریم پیمانی
چکیده: یکی از بیماریهای شایع قرن حاضر، دیابت نوع دو و یا دیابت غیر وابسته به انسولین است که ناشی از اختلال عملکرد هورمون انسولین در بافت های هدف میباشد. سبک زندگی کنونی منجر به مصرف رژیمهای غذایی پرچرب فراوری شده (حاوی ترکیبات AGE) و کم تحرکی شده که این عوامل خطر ابتلا به دیابت را افرایش میدهند. تحقیقات نشان دادهاند که مصرف بیش از حد مواد غذایی پرچرب حاوی ترکیباتAGE باعث نقص در مسیرهای پیام رسانی دخیل در التهاب و استرس اکسیداتیو شده و نقص در عملکرد میتوکندری به معنای کاهش میزان ATP را در پی دارد. با توجه به عوارض جانبی داروهای شیمیایی امروزی،نگاه درمانی به سمت گیاهان دارویی متمرکز گردیده است. همچنین آثار مثبت مداخلهی ورزش بر بهبود عملکرد انسولین بر همگان مشخص است. هدف این مطالعه بررسی مقایسهای و همزمان اثرات گلایکوگل و تمرینات ورزشی استقامتی بر بیان ژنهای هستهای کد کنندهی پروتئینهای زنجیرهی انتقال الکترون در موشهای چاق مدل دیابت نوع دو است.
مواد و روشها: این مطالعه بر روی موشهای نر نژاد C57BL/6 صورت گرفت. در ابتدا به منظور القاء دیابت نوع دو 16 هفته رژیم غذایی پرچرب حاوی ترکیباتAGE مصرف شد. سپس به منظور بررسی روند درمان 8 هفته تیمارهای مختلف شامل داروی گیاهی گلایکوگل، ورزش، ورزش-داروی گیاهی گلایکوگل، داروی شیمیایی متفورمین، داروی شیمیایی به همراه داروی گیاهی گلایکوگل و جزء اصلی گلایکوگل (مریم گلی) مورد استفاده قرار گرفت. برای مقایسه تیمارهای مختلف از آزمایشات بافت شناسی، بیوشیمیایی شامل FBS، GTT، انسولین ناشتا و مطالعات مولکولی شامل میزان بیان ژنهای Ndufa2، Cox5a و Cox8b و میزان ATP موجود در بافت عضله اسکلتی استفاده شد.
نتایج: در پی 16 هفته مصرف رژیم غذایی پرچرب حاوی ترکیباتAGE القاء دیابت نوع دو صورت گرفت و نتایج بافت شناسی، FBS، GTT، انسولین ناشتا بیانگر این مسئله هستند. از طرفی، تمامی تیمارها تا حدودی نشان از بهبود مشاهدات منتج از آزمایشات فنوتیپی و بیوشیمیایی دارند. در پی القاء دیابت نوع دو میزان بیان نسبی ژنهای Ndufa2، Cox5a و Cox8b به صورت معنی داری بالاتر از گروه کنترل مشاهده شد. اما میزان ATP تغییر چندانی نداشت. بیشترین میزان بیان ژنها در گروه ورزش-دارو مشاهده شد و بیشترین میزان ATP نیز در گروه ورزش-دارو وجود داشت.
بحث: نتایج این مطالعه حاکی از این است که در پی مصرف رژیم غذایی پرچرب حاوی ترکیباتAGE نقایصی در عملکرد طبیعی میتوکندریها به وجود آمده و بیشترین بهبود در پی مصرف داروی گیاهی همراه با انجام فعالیتهای ورزشی هوازی حاصل میشود بدین صورت که مصرف داروی گیاهی گلایکوگل منجر به تشدید اثرات مثبت فعالیتهای ورزشی هوازی میشود.
کلیدواژه: دیابت نوع دو، چاقی، نقص عملکرد میتوکندری، AGEs، ورزش، ATP
تاریخ دفاع: بهار 1398
نام و نام خانوادگی:شقایق دستجردی
عنوان پایان نامه: بررسی مقایسه ای و همزمان اثرات گلیکوگل و تمرینات ورزشی استقامتی بر بیان ژنهای دخیل در مسیر بیوژنز میتوکندری در موشهای چاق مدل دیابت نوع 2
رشته تحصیلی: زیست شناسی گرایش سلولی مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر مریم پیمانی – دکتر کامران قائدی
چکیده: دیابت نوع دو یکی از فراگیرترین بیماریهای چند دهه ی اخیر است.این بیماری با سه ناهنجاري پاتوفیزیولوژیـك شامل مقاومت محیطي به انسولین، اختلال در ترشح و عملکرد انسولین و افزایش بیش از حد گلوکز تعریف میشود. سبک زندگی مدرن یعنی چاقی و بی تحرکی همراه با مصرف رژیمهای غذایی پرچرب فراوری شده (حاوی ترکیبات نهایی گلیکاسیون پیشرفته (AGEs ) ، به توسعه ی آن کمک کرده است. تحقیقات نشان داده اند که مصرف بیش از حد مواد غذایی پرچرب حاوی ترکیبات نهایی گلیکاسیون پیشرفته باعث نقص در مسیرهای پیام رسانی دخیل در التهاب و استرس اکسیداتیو شده و همچنین نقص در عملکرد میتوکندری را در پی دارد. با توجه به عوارض جانبی داروهای شیمیایی ضد دیابتی، امروزه نگاه درمانی به سمت ترکیبات گیاهی متمرکز شده است همچنین انجام تمرینات ورزشی به دلیل دارا بودن اثرات مثبت بر بهبود عملکرد انسولین و کاهش مقاومت به انسولین به عنوان یک راهکار غیر دارویی، پیشنهاد میشود. بنابراین در مطالعه ی حاضر پس از دیابتی کردن موشها با رژیم غذایی پر چرب حاوی AGEs، تأثیر ترکیب گیاهی گلیکوگل و ورزش استقامتی را به صورت جداگانه و همزمان بر بیان ژنهای مرتبط با بیوژنز میتوکندری شامل Pgc1α و Tfam در بافت عضله مورد ارزیابی قرار دادیم. غلظت پروتئین TFAM و PGC1α را که فاکتور رونویسی اصلی از ژنهای میتوکندریایی میباشد در سلولهای بافت عضله مورد بررسی قرار گرفت. آن چه که در نتیجه حاصل شد، افزایش میزان پروتئین TFAM در گروههای دارو و ورزش بود. بهبود دیابت درگروه هایی که دو تیمار با هم اعمال میشدند بسیار قابل ملاحظه بود. بنابر این استفاده از داروهای گیاهی و انجام تمرینات ورزشی به صورت هم زمان به جای استفاده از داروهای شیمیایی باعث کاهش دوز اثر مصرف داروهای شیمیایی و کاهش عوارض بیماری و درمان خواهد شد.
کلیدواژه:دیابت نوع دو، رژیم AGEs، بیوژنز میتوکندری، داروی گیاهی، ورزش استقامتی
تاریخ دفاع: تابستان 1398
نام و نام خانوادگی: معصومه سادات حر
عنوان پایان نامه:بررسی اثرات مقایسهای و همزمان گلیکوگل و تمرینات ورزشی استقامتی بر بیان پروتئینهای دخیل در کمپلکس التهابی NLRP3 در موشهای چاق مدل دیابت نوع ۲
رشته تحصیلی: زیست شناسی گرایش سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر کامران قائدی- دکتر مریم پیمانی
چکیده: دیابت نوع دو از دسته بیماریهای متابولیک مزمنی است که در حال گسترش روز افزون میباشد. به طوری که سازمان بهداشت جهانی آمار افراد دیابتی تا سال ۲۰۲۵ را بیش از ۳۰۰ میلیون نفر در سراسر جهان پیشبینی میکند. این بیماری در کشورهای توسعه یافته به دلیل شیوه نادرست زندگی افزایش چشمگیری دارد. در بیماری دیابت نوع دو قند خون به میزان قابل توجهی افزایش پیدا کرده و بدن در مقابل انسولین مقاوم میشود. درواقع یکی از دلایل ایجاد مقاومت به انسولین راهاندازی مسیرهای التهابی میباشد.
مکانیسمهای التهابی به دنبال تجمع بافت چربی و ترشح انواعی از سایتوکاینها فعال میشوند. نمونهایی از این مسیرهای التهابی، کمپلکس التهابی NLRP3 میباشد که موجبات فعالسازی پروتئین کاسپاز یک و IL-1β را فراهم میکند. تجویز انسولین یکی از روشهای درمانی در درمان این بیماری است. در حالی که تغییر در شیوه زندگی از طریق اصلاح رژیم غذایی و انجام فعالیت فیزیکی منظم گام مؤثری در درمان این بیماری میباشد.
در این راستا نشان داده شده است که استفاده از برخی فراوردههای گیاهی منجر به بهبود متابولیسم گلوکز میشود. از جمله داروهای گیاهی مورد استفاده در درمان این بیماری میتوان به داروی ترکیبی گلیکوگل اشاره نمود. از آنجا که رژیم غذایی پر چرب و عدم تحرک از دلایل اصلی ابتلا به این بیماری است محورهای مطالعاتی این پژوهش بر تأثیر داروی گلیکوگل بر اجزاء کمپلکس التهابی NLRP3 به همراه مداخلات ورزشی بر روی مدلهای موشی که توسط رژیم غذایی پرچرب حاوی AGEs دیابتی شدهاند، متمرکز میباشد.
از این رو با انجام تکنیکهای وسترن بلات برای سنجش پروتئین کاسپاز-۱ و Real Time RT PCR به منظور سنجش IL-1β به بررسی بیان این پروتئینها پرداخته شده است. نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که مصرف ترکیب دارویی گلیکوگل به همراه تمرینات ورزشی موجب کاهش بیان پروتئین کاسپاز-۱ و IL-1β میگردد. بنابراین انجام فعالیتهای منظم ورزشی به همراه استفاده از مکمل گیاهی مناسب (گلیکوگل) منجر به کاهش التهاب و بهبود مقاومت به انسولین میگردد.
کلیدواژه: دیابت نوع دو ، انسولین ،التهاب ، گلیکوگل
تاریخ دفاع: بهار 1398
نام و نام خانوادگی:ریحانه خیام عابد
عنوان پایان نامه: بررسی نقش modified-mRNA اختصاصی برای Nkx2.2 بر روی تمایز سلولهای بنیادی به رده اولیگودندروسیت
رشته تحصیلی: کارشناسی ارشد زیست شناسی گرایش سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر فرشاد همایونی مقدم
چکیده:
مقدمه: ژندرمانی امروزه به عنوان یک روش درمانی موثر مطرح شده است و تحقیقات در زمینه ارائه روشهای ایمنتر برای ژندرمانی رو به توسعه میباشند. از طرفی سلولدرمانی نیز یک روش درمانی جدید و در حال گسترش میباشد. تلفیق دستکاری ژنتیکی ایمن و سلولدرمانی منجر به ارائه روشهای جدیدتر درمانی خواهد شد که در آنها میتوان سلولهای مورد نیاز برای ترمیم بافتها را در خارج از بدن تولید نموده و سپس به بدن پیوند زد. ژنهای بسیاری میتوانند برای این منظور مورد استفاد قرار بگیرند. در این مطالعه ما ژن Nkx2.2 را انتخاب کردهایم که به دلیل نقش آن در تمایز اولیگودندروسیتها، تحریک رشد زوائد نورونی، بازسازی غلاف میلین و همچنین امکان کاربرد آن در تولید سلول پیشساز اولیگودندروسیتی (OPC) در آزمایشگاه قابلیتهای فراوانی دارد. جهت القاء تمایز سلولهای بنیادی پیشساز عصبی به اولیگودندروسیتها، روشهای متنوعی با کاراییهای متفاوت وجود دارد که عمدتا در آنها از حاملهای ویروسی و غیرویروسی، ریزمولکولها و پروتئینهای القاگر استفاده میشود. اما عدم کارآمدی کامل هرکدام از این روشها مانع از تولید مطلوب آزمایشگاهی سلولهای اولیگودندروسیت به منظور مصارف درمانی شده است. یکی از راهکارهای رفع این چالش، استفاده از In Vitro Transcribed modified mRNA (ivt-mmRNA) جهت القای مستقیم بیان پروتئین در سلول بدون دستکاری ژنتیکی میباشد. بنابراین در این مطالعه برای اولین بار از ivt-mmRNA جهت افزایش بیان فاکتورهای رونویسی و در نتیجه القای تمایز سلولهای بنیادی عصبی موشی (mNSC) به رده اولیگودندروسیت استفاده شد.
روشها: ابتدا به منظور رفع چالشهای پیش رو در واکنش IVT و دستیابی به ivt-mmRNA با کیفیت و همچنین بررسی کارایی دقیق این ابزار در القاء بیان پروتئین، ivt-mRNA-EGFP (EGFPIVT) در شرایط آزمایشگاه ساخته شد. سپس سلولهای HEK293T و mNSC توسط mmRNA تولید شده ترانسفکت شدند و بیان EGFP در آنها مشاهده شد. در مرحله بعد ivt-mmRNA-Nkx2.2 (Nkx2.2IVT) سنتز و پس از ترانسفکشن به سلولهای HEK293T، کارایی آن جهت بیان پروتئین Nkx2.2 سنجیده شد. در قسمتی دیگر از مطالعه، جهت بررسی اثر Nkx2.2IVT در القاء تمایز به سلولهای اولیگودندروسیت، سلولهای mNSC توسط Nkx2.2IVT ترانسفکت شدند. بعلاوه جهت مقایسه اثر توام آن با سایر فاکتورهای رونویسی مهم در القاء تمایز به رده اولیگودندروسیتی، Olig2IVT و Sox10IVT نیز بکار برده شدند و اثر ترکیبی آنها همراه با Nkx2.2IVT نیز ارزیابی شد. بدین منظور سلولهای mNSC در حالتهای مختلف از جمله تکسلولی چسبیده و سوسپانس (adherent and suspended single cell)، و نوروسفیر چسبیده و سوسپانس (adherent and suspended neurospheres) ترانسفکت شدند.
نتایج: نتایج نشان داد که 41 درصد از سلولهای mNSC ترانسفکت شده با Nkx2.2IVT طی مدت 14 روز به اولیگودندروسیتهای بالغ تمایز پیدا کردند. نکته قابل توجه دیگر اینکه اگر چه گروه ترانسفکت شده با Olig2IVT+Sox10IVT+Nkx2.2IVT درصد بالاتری (65 درصد) از تمایز به سلولهای اولیگودندروسیت را نشان میدهد اما همچنان درصد موفقیت Nkx2.2IVT به تنهایی نیز قابل قبول است. همچنین ترانسفکشن با Nkx2.2IVT علاوه بر القای تمایز به اولیگودندروسیت، باعث القای تمایز به نورون (36درصد) نیز شد.
نتیجهگیری: این مطالعه نشان میدهد که القای تمایز با استفاده از ترنسفکشن Nkx2.2IVT، یکی از بهترین روشهای القاء تمایز و تولید اولیگودندروسیت و نورون با هدف مصارف بالینی در آسیبهای عصبی که نیاز همزمان به نورون و اولیگودندروسیت دارند، میباشد.
کلیدواژه: ژندرمانی، سلولدرمانی، ivt-mmRNA، Nkx2.2، سلول بنیادی عصبی موشی، سلول پیشساز اولیگودندروسیت، اولیگودندروسیت.
تاریخ دفاع: پاییز 1398
نام و نام خانوادگی: سارا ثابت
عنوان پایان نامه: مقایسه نتایج کلینیکی افراد نابارور کاندید ICSI با استفاده از مدل Capillary-cumulus oophorus درمقابل روش معمول
رشته تحصیلی: کارشناسی ارشد زیست شناسی گرایش سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما:دکتر مرضیه تولائی – دکترمحمدحسین نصراصفهانی
چکیده: امروزه در کشورهای توسعه یافته، 2-4 درصد از کل تولدها حاصل استفاده از روشهای کمک باروری است. یکی از دغدغه های محققان برای درمان ناباروری با فاکتورهای مردانه یافتن بهترین روش برای انتخاب اسپرم با کیفیت بهتر، جهت تزریق اسپرم به داخل تخمک ICSI می باشدکه بهمنظور بهبود نتایج ICSI تاکنون روشهای متعددی جهت جداسازی اسپرمها مورد استفاده قرارگرفته است. ازآنجاکه در بارداری طبیعی وجود لایه های اطراف تخمک ازجمله کومولوس اووفروس ها بهعنوان یک سد انتخاب طبیعی عمل کرده و مانع ورود اسپرم یرطبیعی به درون تخمک میگردد، به نظر میرسد که سلولهای کومولوس اووفروس میتوانند در انتخاب اسپرم نقش داشته باشند. در این مطالعه از سلولهای کومولوس اووفروس تخمک جهت انتخاب اسپرم طبیعی ستفادهشده و نتایج کلینیکی آن در بیماران کاندید روش ICSI باحالت روتین جداسازی اسپرم که روش گرادیانت شیب لطت GC است، مقایسه شده است.
روش کار
مطالعه حاضتر، بر روی 047 زوج نابارور کاندید روش ICSI – که به مرکز باروری و ناباروری اصتفهان در طی یک سال مراجعه کرده بودند، انجام شتتد که 75 زوج برای گروه مطالعه CC/DG و 79 زوج برای گروه کنترل در نظر گرفته شدند. درگروه مطالعه پس از آماده سازی نمونه های اسپرمی، تخمکهای همسر فرد تخمک های خواهری( به دو گروه تقسیم شد. یک گروهDGC با استتفاده از استپرم های شتستشو شده با روش گرادیانت شیب لظت و گروه دیگر CC، اسپرم ها پس از عبور از لایه های کومولوس اووفروس به داخل تخمک ها تزریق شتتتدند. برای مقایستتته دقیقتر نتایج، یک گروه کنترل شامل افرادی که رضایت به شرکت در این طرح نداشته اما اجازه دادند از اطلاعات پرونده آنها استفاده شود، درنظر گرفته شد.
برای این گروه نیز تخمک ها با استپرم های شتستتشو شده با روش گرادیانت شیب لظت تزریق شد. 03 تا 09 ساعت پس از تزریق میزان لقاح و 9 روز بعد کیفیت جنینها بین دو گروه موردقیاس قرار گرفت. انتقال جنین بر استتتاس بهترین کیفیت در هر گروه صورت گرفت. همچنین در این مطالعه میزان حاملگی، لانه گزینی و سقطجنین نیز بررسی شد. بهعلاوه برای هر نمونه استپرمی میزان آستیب DNA به روش TUNEL و همچنین میزان کمبود پروتامین اسپرم با استفاده از رنگآمیزی CMA3 نیز بررسی شد.
نتیجه گیری
با توجه به نتایج به دست آمده از این مطالعه میتوان از سلولهای کومولوس اووفروس به عنوان یک روش نوین و مؤثر جهت افزایش میزان لقاح و دستتیابی به جنینهای باکیفیت استفاده کرد. امید است در آینده مطالعات بیشتری در این زمینه انجام گردد.
کلیدواژه:کومولوس اووفروس، میکرواینجکشن، انتخاب اسپرم
تاریخ دفاع: زمستان 1398
نام و نام خانوادگی: سحر سیاوشی
عنوان پایان نامه: ردیابی مسیردر ربات چهارچرخ مکانوم با استفاده از کنترل کننده پیش بین مدل تابعی
رشته تحصیلی: کارشناسی ارشد زیستشناسی -علوم سلولی مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما:دکتر کیانوش درمیانی
چکیده:
مقدمه: فاکتور رشد شبه انسولین 1 انسانی پلی پپتیدی غیرگلیکوزیله است که دارای 70 اسیدآمینه و سه باند دی سولفید درون زنجیره ای می باشد. IGF-1 واسطه اصلی رشد هم در دوران جنینی و هم در دوران پس از تولد است. تا به امروز مطالعات زیادی انجام شده که در آن ها گونه های جدیدی از IGF-1 نوترکیب با هدف افزایش پایداری، فعالیت و در نتیجه اتصال بهتر یه گیرنده تولید شده است. مشکل اصلی در تولید IGF-1 نوترکیب کمبود بازده تولید این پروتئین، خالص سازی پیچیده و هزینه بالای تولید آن می باشد.
مواد و روشها: در این مطالعه دو حامل بیانی طراحی و ساخته شدند. در حامل بیانی اول دو کاست بیانی در دو جایگاه کلونینگ حامل pET-Duet کلون شدند. یکی از کاست ها جهت بیان پروتئاز TEV (Tobacco etch virus) محلول متصل به برچست GST تحت کنترل پروموتر tac طراحی گردید. کاست دوم برای بیان یک پروتئین همجوش تحت کنترل پروموتر T7 طراحی شد که به ترتیب شامل توالی برچسب حلالیت تیرودوکسین متصل به یک جایگاه برش پروتئاز TEV و پروتئین IGF-1 دارای برچسب هگزا هیستیدین (Trx-rsTEV-6Histag-IGF-1) بود. این حامل pET-Duet (1X) نامیده شد. در حامل بیانی دوم علاوه بر کاستهای ذکر شده کپی دیگری از کاست IGF-1 بعد از کاست اول کلون شد به گونه ای که یک توالی واسط (Linker) به نام ZY ما بین دو توالی بیانی IGF-1 قرار گیرد. این حامل pET-Duet (2X*) نامیده شد. میزان بیان پروتئین توسط حامل اول در دو سویه Shuffle و Rosetta-gami مقایسه شد و با توجه به برتری مشاهده شده در اشرشیا کلی Shuffle، برای ادامه آزمایش ها این سویه مورد استفاده قرار گرفت. سپس شرایط بهینه برای بیان TEV پروتئاز و پروتئین همجوش Trx-rsTEV-6Histag-IGF-1 در سویه Shuffle به دست آمد. همچنین میزان بیان پروتئین IGF-1 توسط دو حامل در سویه Shuffle در شرایط بهینه بیان با هم مقایسه شد.ند. پس از آن به منظور خالص سازی پروتئین نوترکیب IGF-1 از یک روش ساده و تک مرحله ای با استفاده از رزین نیکل استفاده شد. به علاوه نتیجه حاصل از وسترن بلات با استفاده از آنتی بادی اختصاصی IGF-1، صحت پروتئین تولید شده را تایید کرد و در نهایت عملکرد IGF-1 با توجه به اثر آن بر روی میزان تکثیر سلول های NIH3T3 و میزان گسترش کومولوس های گاوی ارزیابی شد.
نتایج و بحث: نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که TEV پروتئاز به خوبی جایگاه برش اختصاصی خود را بین Trx و IGF-1 در سلول های هر دو سویه شناسایی و هضم کرد. با این حال، میزان بیان و عملکرد این پروتئاز در دو سویه باکتریایی تفاوت قابل توجهی را نشان داد. TEV پروتئاز در سویه Shuuffle به میزان بیشتری نسبت Rosetta-gamiبیان شد و به شکل مؤثری پروتئین همجوش را برش داد بطوریکه تقریبا تمام IGF-1 را پس از تولید از برچسب Trx جدا کرد. در مقابل در سویه Rosetta-gami نه تنها میزان بیان TEV پروتئاز به مراتب کمتر بود بلکه میزان فعالیت برشی آن در مقایسه با پروتئین تولید شده در سویه Shuuffle ضعیف تر بود بطوریکه بخش عمده پروتئین IGF-1 پس از تولید همچنان به Trx متصل باقی ماند. در نتیجه سویه Shuffle به عنوان سویه بیانی برتر در این مطالعه انتخاب شد و شرایط بهینه بیان IGF-1 در این سویه بدست آمد که عبارت بود از غلظت 1/0 میلی¬مولار IPTG در دمای 30 درجه سانتی گراد برای مدت زمان 6 ساعت. فعالیت بیولوژیک IGF-1 نوترکیب با توجه به تاثیر آن بر تکثیر سلول¬های NIH3T3 و گسترش کومولوس های گاوی در مقایسه با یک نمونه IGF-1 تجاری ارزیابی شد. نتایج نشان داد که این پروتئین از لحاط عملکرد بیولويیک همانند نمونه استاندارد فعال می باشد.
نتیجه گیری: در این مطالعه یک روش کارامد برای تولید پروتئین IGF-1 نوترکیب به فرم محلول و فعال در سلول های باکتریایی سویه Shuffe ارائه شد که در آن پروتئین تولیدی در نهایت با یک روش ساده و مقرون به صرفه بدون هیچ برچسب حلالیتی با استفاده از رزین نیکل از سلول های باکتریای خالص سازی شد.
کلیدواژه: فاکتور رشد شبه انسولین 1 انسانی، پروتئاز TEV، سویه بیانی Shuffle، پروتئین نوترکیب
تاریخ دفاع: پاییز 1398
نام و نام خانوادگی: علیرضا شعرای نجاتی
عنوان پایان نامه: بررسی نقش Modified-mRNA اختصاصی برای Olig 2 بر روی تمایز سلول های بنیادی به رده اولیگودندروسیت
رشته تحصیلی: زیست شناسی – سلولی مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر فرشاد همایونی مقدم
چکیده: در سالهای اخیر استفاده از mRNA سنتز شده در آزمایشگاه به عنوان روشی جایگزین برای انتقال ژن به واسطهی وکتورهای سنتی بر پایهی DNA مطرح شده است. استفاده از mRNA معضلات بروز تغییرات ژنتیکی در سلولهای هدف را ندارد و بر این اساس روشی ایمنتر از وکتورهای ویروسی و غیر ویروسی به حساب میآید. در تحقیق حاضر ابتدا mRNA تغییر یافته ژن EGFP با استفاده از وکتور حد واسط pTZ57R/T و وکتور بیانی pMRNAXP تولید شد و سپس پایداری و کارایی آن پس از انتقال به سلولهای HEK-293T مورد ارزیابی قرار گرفت. بعد از ارزیابی چالشها و معضلات تولید Modified mRNA در شرایط آزمایشگاهی تمامی روند برای ژن Olig2 با استفاده از وکتور حد واسط Tet-O-FUW و وکتور بیانی pMRNAXP مجدداً تکرار شد و mRNA تولید شده از ژن Olig2 تغلیظ و خالص سازی شد. نتایج نشان داد که mRNA تولید شده از ژن EGFP با استفاده از توالیهای غیر قابل ترجمه سمت 3 پرایم و 5 پرایم موجود بر روی وکتور pMRNAXP و همچنین نوکلئوتیدهای تغییر یافته یوراسیل و سیتوزین پس از وارد کردن به سلولهای کشت شده HEK-293T به خوبی ترجمه میشود و 86 درصد سلولها پس از 24 ساعت و 47 درصد سلولها پس از 72 ساعت بیان پروتئین EGFP را نشان میدهند و چنانچه پس از واکنش رونوشت برداری، افزایش طول دم پلی A نیز انجام شود، درصد سلولهای بیان کنندهی پروتئین EGFP پس از 72 ساعت تنها 13 درصد نسبت به 24 ساعت ابتدایی کاهش مییابد و به 73 درصد میرسد. علاوه بر این در تحقیق حاضر، Modified mRNA ژن Olig2 نیز همانند پروسهی صورت گرفته برای ژن EGFP، تولید و خالص سازی شد. این نتایج نشان داد که طول دم پلی A در پایداری mRNA سنتز شده در آزمایشگاه پس از انتقال به سلولهای کشت شده بسیار تاثیر گذار است و همچنین mRNA ژن Olig2 با استفاده از وکتورهای مذکور در شرایط In Vitro قابل رونوشت برداری است.
واژگان کلیدی: Modified mRNA، Olig2، EGFP، دم پلی(Poly A Tail )A، HEK-293T
تاریخ دفاع: شهریور 1398
نام و نام خانوادگی: لیلا دارابی
عنوان پایان نامه: بررسی قابلیت تولید میکرویونیت های جسم سیاه در ارگانوئید مغزی کشت یافته در ماتریکس جسم سیاه سلول زدایی شده
رشته تحصیلی: زیست شناسی – سلولی مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر فرشاد همایونی مقدم، دکتر محمد حسین نصراصفهانی
چکیده: سلول درمانی به عنوان یک راهکار درمانی برای بیماری پارکینسون در نظر گرفته میشود، اما مهمترین عامل عدم موفقیت این روش، بقای محدود نورونهای پیوند شده و یا عدم تمایز مناسب آنها به نورونهای دوپامینرژیک بوده است. پیشرفتهای اخیر در سیستم های کشت سه بعدی منجر به تولید ارگانوئیدهای مغزی میانی شده است که مشابه بدن، حاوی نورونهای دوپامینرژیک هستند. در این مطالعه قابلیت تولید ریزواحد های جسم سیاه با استفاده از سلولهای پیش ساز عصبی کشت یافته در حضور ماتریکس جسم سیاه سلول زدایی شده بررسی گردید. بدین منظور در ابتدا ماتریکس خارج سلولی جسم سیاه به وسیله روشهای فیزیکی، شیمیایی و آنزیمی سلول زدایی گردید و از آن به عنوان یک داربست در تولید ریزواحد جسم سیاه استفاده شد. به منظور تأیید تولید ریزواحد بررسیهای مورفولوژیکی، بررسی بیان ژنها و پروتئینهای تیروزین و بتا توبولین3 با تکنیکهای Real time-PCR و ایمونوهیستوشیمی انجام شد. نتایج این بررسیها نشان داد که سلولهای پیش ساز عصبی میتوانند با ماتریکس خارج سلولی جسم سیاه در هم آمیخته و ساختارهایی حلقوی با قطر تقریباً 1 میلیمتر تشکیل دهند. این ریزواحد ها حاوی نورونهای دوپامینرژیک بودند و بیان ژنهای Neurod1، Nurr1 و TH و بیان پروتئین TH در آنها مشاهده شد. در این مطالعه ما برای اولین بار نشان دادیم که با استفاده از ماتریکس خارج سلولی جسم سیاه مغز جهت تولید ارگانوئید میتوان ریزواحد های جسم سیاه را در آزمایشگاه تولید نمود. این ریزواحد های جسم سیاه میتوانند در پزشکی بازساختی و بررسی های آزمایشگاهی تکامل جسم سیاه مغز کاربرد داشته باشند.
کلید واژه ها: سلول زدایی جسم سیاه، ریزواحد جسم سیاه، ماتریکس خارج سلولی، ماتریکس خارج سلولی جسم سیاه، بیماری پارکینسون
تاریخ دفاع: 1397
نام و نام خانوادگی: سارا مومن زاده
عنوان پایان نامه: دستیابی به سلولهای پیش ساز فوتورسپتوری حاصل از هم کشتی سلولهای بنیادی جنینی انسانی با سلول های بنیادی مشتق از دندان
رشته تحصیلی: زیست شناسی – سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دكتر محمدحسين نصراصفهانی
چکیده: تخریب سلولهای فوتورسپتور به علت بیماریهای شبکیه میتواند بینایی را تحت تأثیر قرار دهد و در برخی از موارد میتواند باعث نابینایی در فرد شود. جایگزینی سلولهای فوتورسپتور ممکن است راهکار درمانی قابل قبولی برای درمان بیماریهای شبکیه باشد. بدلیل خصوصیت پرتوانی سلولهای بنیادی جنینی انسانی این سلولها به عنوان منبع سلولی قابل اعتمادی برای دستیابی به سلولهای فوتورسپتوری مورد توجه قرار گرفته است. سلولهای بنیادی مزانشیمی سلولهای استرومایی با فعالیت القایی(Stromal cell derived inducing activity: SDIA) میباشند. این سلولها، با ترشح فاکتورهای خاص مسیرهای پیام رسانی ویژهای را فعال میکنند تا نهایتاً بتواند جمعیت سلولی مورد نظر را به یک سلول خاص تمایز دهند. انتخاب سلول مناسب به منظور هدایت تمایز سلولها به سمت یک نوع سلول خاص از اهمیت ویژهای برخوردار است. در این مطالعه سلولهای بنیادی مشتق از بخش رأسی دندان به نام (SCAP) که دستهای از سلولهای بنیادی مزانشیمی میباشند، مورد استفاده قرارگرفتند. اخیراً چالشهایی در بحث درمان بیماریهای مرتبط با شبکیه با استفاده از سلولهای بنیادی جنینی انسان مطرح شده که نیاز به توسعه پروتکلهای ساده و استاندارد دارد. در این مطالعه ما یک پروتکل تمایز کارآمد برای ایجاد سلولهای پیشساز شبکیه ارائه دادیم که با استفاده از سیستم همکشتی سلولهای بنیادی جنینی انسانی (hESC) و سلولهای SCAP، بدون استفاده از مولکولهای خارجی، انجام شد. در این سیستم همکشتی، سلولهای hESC بصورت مستقیم بر روی سلولهای (SCAP) تحت شرایط تعریف شده کشت داده شدند و در طی 4 هفته سلولهای پیشساز شبکیه (RPC) ایجاد شدند. استفاده از مهارکننده مسیر Notch در این مطالعه باعث افزایش تمایز سلولهای پیشساز شبکیه به سلولهای پیشساز فوتورسپتوری شد. در نهایت این مطالعه نشان داد با استفاده از فعالیت القایی سلولهای SCAP و بدون استفاده از مولکولهای خارجی، میتوان سلولهای پیشساز شبکیه را در محیط آزمایشگاهی ایجاد کرد و برای درمان بیماریهای شبکیه، و همچنین به عنوان یک مدل in vitro برای بررسی بیماریهای شبکیه استفاده کرد.
کلید واژه ها: سلولهای بنیادی جنینی انسانی، سلولهای بنیادی مشتق از دندان، سلولهای پیشساز شبکیه، سلولهای پیشساز فوتورسپتوری، DAPT
تاریخ دفاع: شهریور 97
نام و نام خانوادگی: سینا عباسی
عنوان پایان نامه: تأثیر مطلق کمبود ویتامینD بر میزان بیان ژنهای کد کننده برخی از آنزیم های درگیر در تولید استروئیدهای جنسی در بیضه موشهای نر نژاد NMRI
رشته تحصیلی: زیستشناسی – سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر محمد حسین نصر اصفهانی، دکتر مهدی حاجیان
چکیده: ویتامین D از ویتامینهای محلول در چربی و یکی از حیاتیترین ویتامینهای موردنیاز جانوران مختلف است. این از طریق تغذیه و قرارگیری در معرض نور آفتاب، در بدن ایجاد میشود. در ادامه تحت تأثیر آنزیمهایی در بدن فعال شده و نقشهای اساسی خود را در بدن ایفا میکند. ویتامین D در ابعاد مختلفی از سلامت جانوران حائز اهمیت است و با شنیدن نام این ترکیب، بیشتر اثرات استخوانی آن در ذهن شنونده تداعی میشود اما به مرور زمان و با افزایش مطالعات، اثرات آن بر کیفیت و کمیت تولیدمثل، آشکار شده است. ازجمله عوامل اصلی مؤثر در کیفیت و کمیت تولیدمثل در هر دو جنس، تولید استروئیدهای جنسی است که اثری حیاتی در شکل گیری صفات جنسی و متعاقباً امکانپذیر شدن انجام عمل لقاح و باروری در هر دو جنس دارد. مهمترین این استروئیدهای جنسی عبارتاند از تستوسترون در جنس مذکر و استروژن در جنس مؤنث. پیشتر مطالعات زیادی در ارتباط با تأثیر ویتامین D بر کیفیت تولیدمثل انجام شده اما از آنجا که ویتامین D تأثیر حیاتی بر جذب رودهای کلسیم دارد، لذا در نتایج این مطالعات، یک اختلاط اثری بین ویتامین D و کلسیم قابل ملاحظه است؛ بدینصورت که درنهایت با این ابهام مواجه میشویم که نتایج مطالعات مذکور، ناشی از کمبود ویتامین D است و یا اینکه این نتایج، ناشی از کاهش جذب رودهای کلسیم، در اثر کمبود ویتامین D میباشد. لذا در این پژوهش به بررسی اثرات مطلق درجات مختلفی از کمبود ویتامین D بر بیان برخی از ژنهای دخیل در تولید آنزیمهای درگیر در استروئیدوژنز جنسی در بیضه موشهای نر نژاد NMRI پرداخته خواهد شد. جهت این امر، در طی پژوهش کمبود کلسیم و فسفر ناشی از کاهش جذب رودهای این عناصر در اثر کمبود ویتامین D، بهواسطه افزایش میزان کلسیم و فسفر در جیره غذایی موشهای مورد آزمایش جبران شد و لذا نتایج نهایی صرفاً اثر کمبود ویتامین D و نه کمبود کلسیم و فسفر خواهند بود. در این پژوهش، پس از بررسی تأثیر مطلق ویتامین D بر بیان ژنهای مربوطه، نهایتاً به بررسی تأثیر مطلق این ویتامین بر تولید دو هورمون تستوسترون و استرادیول که ازجمله مهمترین فاکتورها در کیفیت فرایند تولیدمثل و همچنین تکامل سیستم تناسلی بهحساب میآیند، پرداخته خواهد شد. در پایان این پژوهش و پس از بررسی بیان ژنها و همچنین بررسیهای هورمونی، این نتیجه حاصل شد که سطح سرمی ویتامین D بر روی بیان تمامی ژنهای مورد مطالعه (3βHSDVI، 17βHSDIII، CYP19A1 و CYP24A1)، ارتباط مستقیم دارد؛ بطوریکه با کاهش سطح سرمی ویتامین D، میزان بیان هر چهار ژن رو به کاهش میرود. در ارتباط با سطح سرمی هورمونهای استرادیول و تستوسترون نیز وضعیت مشابهی وجود داشت. بدینصورت که با کاهش سطح سرمی ویتامین D، سطح سرمی هورمونهای استرادیول و تستوسترون نیز رو به کاهش میرود.
کلیدواژه ها: ویتامین D، استروئیدهای جنسی، تستوسترون، کمبود مطلق ویتامین D، بیان ژن، کلسیم و فسفر، تستوسترون و استرادیول
تاریخ دفاع: آبان 1397
نام و نام خانوادگی: زهره طالبی یزدآبادی
عنوان پایان نامه: ارزیابی بیان موساشی 1 و 2 ، پارامترهای اسپرمی، وضعیت کروماتین و استرس اکسیداتیو در اسپرم مردان نابارور با واریکوسل
رشته تحصیلی: زیست شناسی – سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر مرضیه تولائی، دکتر محمد حسین نصر اصفهانی
چکیده: یکی از عوارض پاتولوژیک واریکوسل در مردان نابارور با واریکوسل، افزایش دما در بیضه بوده که با کاهش کیفیت اسپرم، آسیب DNA و تغییر بیان بسیاری از ژنها و پروتئینهای مورد نیاز سلول ارتباط دارد. از آنجایی که پروتئینهای متصل شونده به RNA نقش مهمی در کنترل پس از رونویسی فرآیند اسپرماتوژنز ایفا میکنند، بنابراین هدف این مطالعه، مقایسه بیان MSI-1 و MSI-2، به عنوان یکی از این پروتئینهای متصل شونده بهRNA، عملکرد اسپرم و وضعیت کروماتین در مردان نابارور با واریکوسل و افراد بارور بود. به علاوه، بیان این دو پروتئین، در بافت بیضه مردان بارور و نابارور آزواسپرمی نیز ارزیابی میگردد.
مواد و روشها: در این مطالعه، 30 نمونه مایع منی از افراد بارور و 30 نمونه مایع منی از مردان نابارور با واریکوسل جمعآوری گردید. ارزیابی پارامترهای اسپرمی، پراکسیداسیون لیپید اسپرم، آسیب DNA، کمبود پروتامین و بیان MSI-1 و MSI-2 در سطح RNA و پروتئین به ترتیب بر اساس سازمان بهداشت جهانی(WHO 2010)، تست بادی پای، تانل، روش کرومایسین A3 ، Real time PCR و وسترن بلات انجام شد. به علاوه، بیان MSI-1 و MSI-2 در 9 بافت بارور و آزواسپرمی(به عنوان یک بافت پاتولوژیک بیضه) نیز ارزیابی گردید. روش ایمونواستینینگ برای ارزیابی جایگاه MSI-1 و MSI-2 در بافت بیضه استفاده شد.
یافته ها: میانگین پارامترهای اسپرمی در مردان نابارور با واریکوسل در مقایسه با افراد بارور، کاهش معنیداری یافته بود، در حالی که میانگین آسیب DNA، کمبود پروتامین و پراکسیداسیون لیپید اسپرم افزایش معنیداری داشت(p<0.05). با مقایسه میزان بیان ژنهای MSI-1 و MSI-2 در سطح RNA و پروتئین، در اسپرم افراد نابارور با واریکوسل و افراد بارور، هیچ تفاوت معنیداری مشاهده نکردیم(p>0.05) که این نتایج، شبیه نتایج به دست آمده از مقایسه بافتها بود. تکنیک ایمونوهیستوشیمی نشان داد که پروتئینهای MSI-1 و MSI-2علاوه بر سلولهای سرتولی، در سلولهای اسپرماتوگونی و اسپرماتوسیتها نیز بیان میگردند.
نتیجه گیری: افزایش دمای بیضه در مردان نابارور با واریکوسل بر عملکرد اسپرم تاثیر میگذارد، اما هیچ تغییری در بیان MSI-1 و MSI-2 ایجاد نمیکند. پروتئین MSI-1 عمدتا در مراحل ابتدایی اسپرماتوژنز بیان شده در حالی که پروتئین MSI-2 در انتهای اسپرماتوژنز نیز بیان شده است.
واژگان کلیدی: ناباروری مردان، واریکوسل، اسپرماتوژنز، پارامترهای اسپرمی، پروتئینهای متصل شونده بهRNA ،Musashi
تاریخ دفاع: دی 1397
نام و نام خانوادگی: محسن رحمانی
عنوان پایان نامه: مارکرهای اصلی دخیل در استرس شبکه آندوپلاسمی و تأثیر داروی دفراسیروکس بهعنوان شلاته کننده آهن در رت های القاشده با واریکوسل
رشته تحصیلی: زیستشناسی – سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر مرضیه تولائی، دکتر محمدحسین نصر اصفهانی
چکیده: بر اساس یافتههای اخیر، تجمع بیشازحد آهن منجر به افزایش تولید رادیکالهای آزاد و آغاز استرس شبکه آندوپلاسمی میشود که میتواند اختلالاتی در سطح سلولی و مولکولی در سلول به همراه داشته باشد. هدف این مطالعه، ارزیابی مارکرهای دخیل در استرس ER و تأثیر داروی دفراسیروکس بهعنوان شلاته کننده آهن در ارتباط با پارامترهای اسپرمی (غلظت، تحرک، مورفولوژی اسپرم)، سلامت DNA (آسیب DNA، کمبود پروتامین، هیستون اضافه) و لیپیدپراکسیداسیون همچنین ارزیابی میزان آهن بافتی و مقایسه هیستولوژی بافتی بیضه در رت های القایی واریکوسل است.
مواد و روش: این مطالعه بر روی 70 حیوان آزمایشگاهی رت نر، نژاد ویستار انجام شد. رت ها در 7 گروه تقسیم شدند: 30 رت تحت عمل القاء واریکوسل قرار گرفتند. گروه اول: رت های القای واریکوسل بعد از 2 ماه مورد ارزیابی قرار گرفتند. گروه 2: رت های القا واریکوسل بعد از 2 ماه تحت درمان با داروی دفراسیروکس و گروه سوم از رت های القای واریکوسل بهعنوان گروه بدون دارو در نظر گرفته شدند و بعد از گذشت 4 ماه هر دو گروه اخیر مورد ارزیابی قرار گرفتند. در 2 و 4 ماه به ترتیب گروههای کنترل و کنترل-شم نیز مورد ارزیابی شدند. موارد ارزیابی در این مطالعه عبارتاند از: پارامترهای اسپرمی( غلظت، تحرک، مرفولوژی غیرطبیعی اسپرم)، سلامت DNA(آسیب DNA، کمبود پروتامین، هیستون اضافه)، لیپیدپراکسیداسیون بهعنوان مارکر آسیب ROS، همچنین بررسی آهن بافتی، هیستولوژی بافتی، بیان ژنهای دخیل در ارتباط با استرس ER و آپوپتوز و حیات سلول توسط تکنیک qPCR.
یافتهها: در سطح سلولی، القا واریکوسل پس از 2 ماه، هیستولوژی بافتی را تحت تأثیر قرار داده است و بهطور معناداری منجر به آسیب پارامترهای اسپرمی( غلظت، تحرک، مورفولوژی غیرطبیعی) سلامت DNA(آسیب DNA، کمبود پروتامین، هیستون اضافه) و لیپیدپراکسیداسیون، همچنین میزان آهن بافتی شده است.(05/0>p). در سطح مولکولی، القاء واریکوسل در 2ماه منجر به افزایش معنادار Nrf2، Caspase3 و مهار بیان Grp78، همچنین بیان کیفی sxbp-1 گردیده است. 2ماه مداخله با داروی دفراسیروکس بهعنوان شلاته کننده آهن باعث روند بهبودی در سطح بافتی افزایش معنادار تحرک، کاهش معنادار مورفولوژی غیرطبیعی، میزان آهن، همچنین افزایش معنادار Nrf2، Caspase3 و افزایش Grp78 در مقایسه با گروه واریکوسل-بدون دارو گردیده است.
نتیجهگیری: القاء واریکوسل منجر به افزایش شدید آهن و متعاقب آن منجر به افزایش شدید استرس ER میگردد. ازآنجاییکه میتوکندری و شبکه آندوپلاسمی فراوانترین اندامک، همچنین پرمصرفترین اندامک ازلحاظ آهن در سلول هستند القاء واریکوسل منجر به اختلال هوموستاز ردوکس در هر دو اندامک میگردد و بدین طریق پارامترهای اسپرمی، سلامت DNA، بیان ژنهای دخیل در استرس ER و مرگ سلولی را تحت تأثیر قرار میدهد. داروی دفراسیروکس بهعنوان شلاته کننده آهن به نظر میرسد منجر به ایجاد روند بهبودی در رت های القاء واریکوسل گردد و همچنین علامت بقاء را افزایش دهد.
کلید واژه ها: استرس شبکه آندوپلاسمی، آهن، دفراسیروکس، پارامتر های اسپرمی
تاریخ دفاع: بهمن 97
نام و نام خانوادگی: آرام احمدزاده گلسفید
عنوان پایان نامه: ارزیابی بیان برخی از ژنهای دخیل در استرس شبکه ی آندوپلاسمی در رت های نر القاء شده با واریکوسل از نژاد ویستار
رشته تحصیلی: زیست شناسی – سلولی و ملکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر مرضیه تولایی، دکتر محمد حسین نصراصفهانی
چکیده: واریکوسل به تورم غیر طبیعی شبکه ی پامپینیفرم در کیسه ی اسکروتوم اطلاق میگردد. واریکوسل یکی از شایعترین علل ناباروری در مردان بوده که به لحاظ بالینی با کاهش کیفیت مایع منی و ضعف پارامترهای اسپرمی همراه است. طبق مطالعات در افراد مبتلا به واریکوسل سطح گونه های فعال اکسیژن (ROS) استرس اکسیداتیو، آپوپتوز و در نتیجه آسیب DNA نسبت به افراد طبیعی بالاتر میباشد. در مردان نابارور این افزایش سطح استرس اکسیداتیو در طی مراحل اسپرماتوژنز ، میتواند موجب تغییر در وضعیت سیستم اکسایش کاهش سلولی ، پراکسیداسیون لیپیدهای غشائی و تجمع پروتئینهای بدتاخورده (Misfolded) و تا نخورده (Unfolded) در سلول گردد. در پاسخ به این شرایط یکی از مسیرهایی که در اسپرماتیدها با هدف حفظ هموئوستازی فعال میشود؛ مسیر UPR Unfolded Protein Response است؛ که بسته به میزان استرس حاکم بر سلول میتواند منجر به بقای اسپرمها و یا ایجاد آپوپتوز در آنها شود. UPR نشأت گرفته شده از شبکه ی آندوپلاسمی صاف (SER) و شامل سه مسیر اصلی ATF6 – PERK – IRE1 است؛ که در صورت بروز استرس با فعال سازی آبشاری پروتئینها سعی بر ادامه ی بقای اسپرماتیدها دارد امّا با ادامهی روند شرایط استرس و پیامدهای تخریبی ناشی از آن میتواند سلولها را به سمت آپوپتوز هدایت کرده و آنها را منهدم نماید. لذا در این مطالعه با القای واریکوسل در مدل حیوانی ، بیان برخی از ژنهای دخیل در استرس شبکهی آندوپلاسمی بررسی شده ؛ همچنین اثرات ناشی از القای واریکوسل بر روی کیفیت اسپرم و پارامترهای اسپرمی مورد ارزیابی قرار گرفته است.
واژه های کلیدی : واریکوسل استرس شبکه ی آندوپلاسمی مسیر UPR – آپوپتوز پارامترهای اسپرمی
نام و نام خانوادگی: بهاره علیزاده شورجستان
عنوان پایان نامه: بررسی اثر پروپرانولول بر روی پلاریزاسیون میکروگلیای موش به فنوتیپهای M1 و M2
رشته تحصیلی: زیست شناسی – سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما: دکتر فرشاد همایونی مقدم
چکیده: میکروگلیاها، سلولهای مسئول ایمنی ذاتی در سیستم عصبی مرکزی هستند. این سلولها علاوه بر حفاظت عصبی دارای نقش مهمی در آسیبهای عصبی از طریق التهاب میباشند. میکروگلیاها با توجه به پیامهای تنظیمی متحمل دو نوع فعال شدن متفاوت میشوند: فنوتیپ سمیت نورونی (M1) که با تولید سایتوکاینهای التهابی محیط مضری را برای نورونها ایجاد میکنند و فنوتیپ محافظ نورونی (M2) که با تولید میانجی های ضد التهابی محیط حمایت کنندهای برای نورونها ایجاد میکنند. در نتیجه کنترل پاسخ التهابی میکروگلیاها به عنوان عامل مهم در درمان اختلالات عصبی مطرح میشوند و ترکیبات دارویی میتوانند در تغییر وضعیت آنها دخالت کنند. با توجه به اینکه افراد کهنسال در معرض بیماریهای کهنسالی قرار دارند و مشخص نیست که استفاده از داروهای متنوع در سنین کهنسالی بر عملکرد میکروگلیا چه تأثیری میگذارد در این مطالعه به بررسی اثر پروپرانولول به عنوان یکی از داروهای پر مصرف در کنترل فشار خون بر روی التهاب ناشی از LPS در میکروگلیا پرداخته شد. همچنین با توجه به گزارشهای ضد و نقیض در مورد بتابلوکرها بر آمیلوئیدوپاتی، تأثیر پروپرانولول بر روی بیان ژن آنزیم تجزیه کننده انسولین و نپریلایزین توسط میکروگلیا بررسی شد. در این مطالعه میکروگلیاها از مغز نوزاد موش جنس مذکر تهیه و ابتدا به مدت 24 ساعت توسط پروپرانولول با غلظت 10μM سپس به مدت 4 ساعت و 24 ساعت توسط LPS تیمار شدند. تیمار شدند. سپس بیان نشانگرهای میکروگلیای M1 و M2 و همچنین بیان ژن IDE و Mme با روش Real time PCR اندازه گیری شد. نتایج نشان داد که پیش تیمار با پرو پرانولول باعث ایجاد فنوتیپ M2 در برخی از میکروگلیاها و فنوتیپ حد واسط در برخی دیگر میشود. در ساعات اولیه اعمال استرس با (4ساعت) LPS میکروگلیاهای M2 فنوتیپ خود را حفظ کردند اما میکروگلیاهای حد واسط به سمت M1 شیفت پیدا کردند سپس وقتی برای مدت زمان بیشتری در معرض LPS قرار داده شدند (24 ساعت) میکروگلیاهای M2 نیر به سمت M1 شیفت پیدا کردند. بنابراین پروپرانولول میتواند در شرایط استرس شدید کوتاه مدت بر روی میکروگلیاها تأثیر مثبت گذاشته و جلوی پیشرفت سریع واکنشهای التهابی را بگیرد. همچنین تیمار با پروپرانولول باعث افزایش بیان IDE و Mme در میکروگلیاها میشود. تیمار سلولهای میکروگلیا با LPS نشان داد که بیان IDE و Mme پس از ایجاد استرس افزایش مییابد و احتمالاً پروپرانولول میتواند در مهار پیشرفت بیماری آلزایمر نیز مفید باشد.
کلیدواژه: میکروگلیاها، فنوتیپ M1 و M2، پروپرانول
تاریخ دفاع: 1397
نام و نام خانوادگی: رضا دهقانی ورنامخواستی
عنوان پایان نامه: بررسی تاثیر ممانتین و فرولیک اسید بر روی پلاریزاسیون میکروگلیای موش به فنوتیپهای M1 و M2
رشته تحصیلی: زیست شناسی – سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد
استاد راهنما: دکتر فرشاد همایونی مقدم
چکیده: سلولهای میکروگلیا به عنوان مهمترین سلولهای ایمنی در سیستم عصبی مرکزی (CNS) محسوب میشوند که در جراحات یا شرایط پاتولوژیک، با محرکهای مختلف فعال میشوند و تحریک شدن میکروگلیاها باعث تبدیل شدن آنها به حالتهای کلاسیک (M1) و آلترناتیو (M2) میشود. (1) سلولهای M1 ، باعث ترشح سایتوکاین های پیش التهابی (IL-1β, IL-6 و TNF-α) میشوند در حالی که سلولهای M2 باعث ایجاد وضعیت فعال درمان توسط IL-13 وIL-4 میشوند که در نهایت باعث ترمیم بافت و بازسازی ماتریکس خارج سلولی (ECM) میشوند. به این ترتیب اگرچه سلول های میکروگلیا M1 میتوانند باعث تخریب پاتوژنها شوند اما این حالت از فعال شدن میکروگلیا میتواند به طور همزمان سمیت ناشی از التهاب را در بافت سالم ایجاد کند. لذا تغییر وضعیت میکروگلیا از نوع M1 به نوع M2 میتواند این روند را مهار کند. ترکیبات دارویی و گیاهی متعددی هستند که میتوانند در این تغییر وضعیت دخالت نمایند. لذا در این مطالعه به بررسی داروها و ترکیبات ضد آلزایمری که اثر آنها بر شیفت میکروگلیا بررسی نشده مانند ممانتین و فرولیک اسید میپردازیم . بدین منظور ابتدا سلولهای میکروگلیا از مغز موشهای نر C57BL6 ، 3 روزه استخراج و مشخصه یابی شدند. پس از آن این سلولها به پنج گروه تقسیم شدند و چهار گروه از آنها تحت استرس با بتا-آمیلوئید قرار گرفتند. 24 ساعت بعد سه گروه از سلولهای تحت استرس بتا آمیلوئید با سه گروه دارویی ممانتین، فرولیک اسید و ممانتین-فرولیک اسید تیمار شدند. بررسی اثر استرس بتا آمیلوئید بر روی سلولهای میکروگلیا در مقایسه با گروه کنترل نشان داد که با ایجاد التهاب سطح سایتوکاینهای پیش التهابی افزایش و سایتوکاینهای ضدالتهابی کاهش مییابند. همچنین با ایجاد التهاب، فنوتیپ این سلولها دستخوش تغییر شده و از حالت شاخهای و میلهای به سمت آمیبی متمایل میشوند که تمام این شواهد نشان دهنده فعال شدن حالت M1 میکروگلیا است. از طرفی تیمار با گروههای دارویی ممانتین، فرولیک اسید و ممانتین-فرولیک اسید برای هرکدام از ژنها نتایج متفاوتی داشت که نتایج کلی در باره ممانتین و فرولیک اسید مطابق با انتظار بود به طوری که تیمار با این داروها در مقایسه با گروه بتا-آمیلوئید باعث کاهش سایتوکاینهای پیشالتهابی و افزایش سایتوکاینهای ضد التهابی شد. همچنین تغییرات فنوتیپی از حالت آمیبی به سمت میله ای و شاخه دار متمایل گشت که این نتایج نشان دهنده شیفت میکروگلیا به سمت M2 میباشد. اما در مورد گروه ممانتین-فرولیک اسید فقط بیان مربوط به سایتوکاینهای ضدالتهابی مطابق انتظار افزایش یافت و در مورد سایتوکاینهای پیش التهابی بر خلاف انتظار، ممانتین- فرولیک اسید باعث افزایش بیان ژنهای CD68 و IL-6 در مقایسه با گروه بتا-آمیلوئید شد که میتواند نتیجه تاثیر نسبی ممانتین-فرولیک اسید بر روی تغییر فنوتیپ میکروگلیا به سمت M2 باشد.
واژگان کلیدی: میکروگلیا، پلاریزاسیون، سایتوکاین، التهاب عصبی، ممانتین، فرولیک اسید، بتا-آمیلوئید
نام و نام خانوادگی: فرنوش پناهی
عنوان پایان نامه: بررسی بیان نسبی has-miR-29a-3p و ارتباط آن با مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب در طی پیشرفت بدخیمی در رده های سلولی سرطان کولورکتال
رشته تحصیلی: زیست شناسی – سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد
استاد راهنما: دکتر فرزاد سید فروتن، دکتر مریم پیمانی فروشانی
چکیده: با توجه به گسترش روزافزون بیماری سرطان کولورکتال بهعنوان سومین سرطان شایع در مردان و دومین در زنان، پژوهش درزمینهی تشخیص زودرس و اهداف درمانی اختصاصی در این سرطان توجه بیشتری را به خود جلب کرده است. ازجمله مسیرهایی که در بیماریزایی و تشدید این سرطان دخالت دارند، مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب است. مطالعات مختلف نشان دادهاند hsa-miR-29a-3p، در سرطان کولورکتال دچار افزایش بیان میشود. در این پژوهش با در نظر گرفتن مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب، با استفاده از پایگاههای اطلاعاتی و مقالات مختلف، یازده ژن انتخاب شدند که ازاینبین هشت ژن توسط hsa-miR-29a-3p مورد هدف قرار میگیرد و درنهایت بر اساس امتیازی که پایگاه دادهایmiRWalk 2.0 برای این ژنها در نظر گرفت،4ژن PPARα، PPAR β/δ، PGC1-α، VEGFA جهت بررسی بیان و ارتباط آنها با miRNA مذکور انتخاب گردید ؛ بنابراین سطح بیان hsa-miR-29a-3p و mRNAهای ژنهای پیشبینیشده در ردههایHCT116،Caco-2 ،HT-29 با استفاده تکنیک Real-time RT-PCR بررسی گردید. نتایج بیانگر این بودند که سطح بیان hsa-miR-29a-3p در ردههای مختلف سلولی سرطان کولورکتال نسبت به کنترل افزایش معناداری را داشته و همچنین سطح بیان mRNA ژنهای PPARα، VEGFA، الگوی بیان افزایشی و درحالیکه ژنهای PPAR β/δ و PGC1-α الگوی بیان کاهشی را نشان دادند. نتایج نشان داد که ارتباط معناداری بین ژن PGC1-α با الگوی بیان کاهشی و hsa-miR-29a-3p با الگوی بیان افزایشی وجود دارد. بنابراین میتوان اینطور بیان کرد که افزایش سطح hsa-miR-29a-3p با اثر مهاری که بر روی mRNAی ژنهای هدف دارد میتواند منجر به کاهش بیان آنها گردد. با توجه به اینکه این ژنها در مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب بهعنوان یکی از مسیرهای مؤثر در القای تومور زایی مشارکت دارند افزایش سطح بیان hsa-miR-29a-3p با کنترل سطح بیان این ژنها میتواند در مطالعات آینده بهعنوان یک نشانگر بهکاربرده شود.
کلیدواژه ها: سرطان کولورکتال، اسیدهای چرب، miR-29a-3p، مسیر پیامرسان اسیدهای چرب، PPARα ،PPAR β/δ ،PGC1-α ،VEGFA
نام و نام خانوادگی: زهرا کویتی پور
عنوان پایان نامه: بررسی بیان نسبی hsa-miR-27a-3p و ارتباط آن با مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب در طی پیشرفت بدخیمی در رده های سلولی سرطان کلورکتال
رشته تحصیلی: زیست شناسی – سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد
استاد راهنما: دکتر مریم پیمانی فروشانی، دکتر کامران قائدی
چکیده: در جوامع امروزی نرخ بروز سرطانها بهطور قابلتوجهی رو به افزایش است و ازاین بین، سرطان کولورکتال بهعنوان یکی از چهار سرطان انسانی با میزان بسیار بالای بروز و مرگ و میر مطرح شده است. مطالعات انجامگرفته بر روی میزان مصرف اسیدهای چرب بلند زنجیره در ارتباط با سرطان کولورکتال نشاندهنده ارتباطی معنیدار بین میزان مصرف آنها در رژیم غذایی و افزایش بروز بدخیمیهای کولورکتال است. در این مطالعه با استفاده از مقالات مختلف، یازده ژن دخیل در مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب، انتخاب گردید. با استفاده از پایگاه های مختلف بیوانفورماتیک، hsa-miR-27a-3p در ارتباط با ژنهای دخیل در مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب کاندید شد، اگرچه مطالعات قبلی میزان بیان و عملکرد متناقضی از آن در سرطان کولورکتال را نشان داده بودند. hsa-miR-27a-3p براساس پیشبینیهای بیوانفورماتیکی نه ژن از میان ژنهای کاندید شده را هدف قرار میدهد. شش ژن FASN، FABP2، PPARa، PPARg، PGC1a و VEGFB به عنوان هدفهای احتمالی hsa-miR-27a-3p که در پایگاه دادهای miRWalk2.0 دارای امتیاز بالای چهار بودند، انتخاب شدند. سپس با استفاده از تکنیک Real Time RT-PCR سطح بیان نسبی hsa-miR-27a-3p و mRNAهای ژنهای هدف پیشبینیشده در ردههای مختلف سلولی سرطان کولورکتال (Caco-2، HCT116، HT-29 و SW480) بررسی گردید. نتایج حاصل، نشاندهنده کاهش معنادار در سطح بیان hsa-miR-27a-3p و در مقابل، افزایش معنادار در سطح بیان mRNA ژنهای هدف پیشبینیشده (بهجز (PGC1a در ردههای مختلف سلولی سرطان کولورکتال نسبت به سلول کنترل (HDF) بود. بررسی ارتباط بیانی میان hsa-miR-27a-3p و ژنهای هدف نشاندهندهی الگوی بیانی مخالف و معناداری بود. با وجود نیاز به آزمونهای بیشتر جهت تائید پیشبینیهای بیوانفورماتیکی، میتوان نتیجه گرفت که احتمالاً کاهش سطح hsa-miR-27a-3p منجر به کاهش اثر مهاری آن بر mRNAهای هدف و متعاقباً افزایش بیان آنها گشته است. نظر به نقش مهم و کلیدی این ژنها در مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب در سرطان کولورکتال، عواملی که از طرق مختلف همچون تغییرات اپی ژنتیکی (مانند میکروRNAها) منجر به تغییر سطح بیان این ژنها میشوند، می توانند جایگاه بالقوه ارزشمندی در درمان سرطانهای مختلف بهویژه سرطان کولورکتال داشته باشند. ازاینرو افزایش سطح بیان hsa-miR-27a-3p می بایستی در مطالعات آینده بهعنوان یک هدف درمانی بالقوه جهت درمان مبتلایان به سرطان کولورکتال مدنظر قرار گیرد.
کلیدواژه ها: سرطان کولورکتال، hsa-miR-27a-3p، FASN، FABP2، PPARa، PPARg، PGC1a، VEGFB، Real Time RT-PCR، مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب
نام و نام خانوادگی : مریم کشانی
عنوان پایان نامه : بررسی بیان نسبی hsa-miR-16-5p و ارتباط آن با مسیر انتقال پیام اسید های چرب در طی پیشرفت بدخیمی در رده های سلولی سرطان
رشته تحصیلی : زیست شناسی – سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی : کارشناسی ارشد
استاد راهنما : دکتر مریم پیمانی فروشانی، دکتر کامران قائدی
چکیده: با توجه به تغییر سبک زندگی و بهخصوص رژیم غذایی در عصر حاضر، سرطان کولورکتال، که شایعترین نوع سرطان دستگاه گوارش است، شیوع بالایی پیداکرده است. مطالعات انجامگرفته بر روی میزان مصرف اسیدهای چرب بلند زنجیره در ارتباط با سرطان کولورکتال نشاندهنده ارتباطی معنیدار بین میزان مصرف آنها در رژیم غذایی و افزایش بروز بدخیمیهای کولورکتال است. از طرفی مطالعات مختلف نشان دادهاند که hsa-miR-16-5p در سرطان کولورکتال کاهش بیان قابلتوجهی دارد و کاهش بیان این miRNA با بروز بالای متاستاز غدد لنفاوی و پیشرفت بیماری همراه است. در این مطالعه با در نظر گرفتن مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب و با استفاده از مقالات مختلف، تعداد یازده ژن جهت بررسی بیان و ارتباط آنها با hsa-miR-16-5p انتخاب گردید. از بین ژنهای کاندید شده، نه ژن که طبق پایگاه بیوانفورماتیکی miRWalk 2.0 هدف miRNA مذکور هستند، انتخاب شدند. درنهایت سه ژن VEGFA، PPARα و FASN که امتیاز بالای چهار در پایگاه miRWalk 2.0 داشتند انتخاب گردیدند. در ادامه، سطح بیان hsa-miR-16-5p و mRNA این ژنها با استفاده از Real Time RT-PCR در ردههای مختلف سلولی سرطان کولورکتالCaco-2, HCT116, SW480) HT-29 ) بررسی گردید. بررسی نتایج حاصل نشاندهنده کاهش معنیدار سطح بیان hsa-miR-16-5p در ردههای مختلف سلولی سرطان کولورکتال نسبت به گروه کنترل (HDF) بود. از طرفی سطح بیان ژنهای VEGFA، PPARα و FASN الگوی بیانی مخالف با hsa-miR-16-5p را نشان دادند و بهطور معنیداری افزایش بیان در سطح این سه ژن مشاهده گردید. اگرچه آزمونهای بیشتری برای تأیید پیشبینیهای بیوانفورماتیکی موردنیاز است، بااینحال میتوان نتیجه گرفت که احتمالاً کاهش بیان hsa-miR-16-5p منجر به کاهش اثر مهاری آن بر روی mRNA ژنهای هدف گشته و موجب افزایش بیان آنها گردیده است. با توجه به نقش کلیدی این ژنها در مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب در سرطان کولورکتال، عواملی که از طرق مختلفی همچون تغییرات اپی ژنتیکی (مانند miRNA ها) منجر به افزایش سطح بیان این ژنها میشوند، جایگاه درمانی ارزشمندی برای سرطانهای مختلف و بهویژه سرطان کولورکتال خواهد بود. ازاینرو کاهش سطح بیان hsa-miR-16-5p میتواند بهعنوان یک هدف درمانی بالقوه جهت درمان بیماران مبتلابه سرطان کولورکتال در مطالعات آینده مدنظر قرار گیرد.
کلیدواژه ها: سرطان کولورکتال، hsa-miR-16-5p، VEGFA، PPARα، FASN، Real Time RT-PCR، مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب.
نام و نام خانوادگی: محدثه اسماعیلی
عنوان پایان نامه: بررسی بیان نسبی has-miR-17-5p و ارتباط آن بامسیر انتقال پیام اسیدهای چرب در طی پیشرفت بدخیمی در رده های سلولی سرطان کولورکتان
رشته تحصیلی: زیست شناسی – سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی: کارشناسی ارشد
استاد راهنما: دکتر فرزاد سید فروتن – دکتر مریم پیمانی فروشانی
چکیده: ازآنجاییکه شیوه عادات زندگی و به خصوص رژیم غذایی در جوامع امروزی تغییرکرده است، سرطان کولورکتال تبدیل به یکی از شایعترین و مرگبارترین سرطانها شده است. مطالعات انجامگرفته بر روی میزان مصرف اسیدهای چرب بلند زنجیره در ارتباط با سرطان کولورکتال نشاندهندهی ارتباطی معنیدار بین میزان مصرف آنها در رژیم غذایی و افزایش بروز بدخیمیهای روده بزرگ است. درمطالعات مختلف افزایش بیان hsa-miR-17-5p، در سرطان کولورکتال نشان داده شده است. در این مطالعه با در نظر گرفتن مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب، با استفاده از پایگاههای اطلاعاتی و مقالات مختلف، تعداد یازده ژن که در این مسیر دخالت دارند، انتخاب شدند. hsa-miR-17-5p، هفت ژن از مجموعه ژن های کاندید شده را هدف قرار میدهد. در نهایت پنج ژن FABP2، PPARα، PPARβ/δ، PGC1α و VEGFA که بر اساس پایگاه داده ای miRWalk 2.0 امتیاز بالای 5 داشتند، جهت بررسی بیان و ارتباط آنها با miRNA مذکور انتخاب گردید. سپس سطح بیان hsa-miR-17-5p و mRNAهای ژنهای پیشبینی شده در ردههای سلولیCaco-2، HCT116 و HT-29 با استفاده از تکنیک Real-time RT-PCR بررسی گردید. بررسی نتایج حاصل نشاندهندهی افزایش معنادار سطح بیان hsa-miR-17-5p در ردههای مختلف سلولی سرطان کولورکتال نسبت به سلول کنترل (فیبروبلاست) بود. سطح بیان ژنهایFABP2 ، PPARα و VEGFA الگوی بیانی افزایشی و ژنهای PPARβ/δ و PGC1α الگوی بیان کاهشی را نشان دادند. از این بین تنها ژن PGC1α دارای ارتباط معناداری با hsa-miR17-5p میباشد، لذا تستهای بیشتری برای تایید پیشبینیهای بیوانفورماتیکی نیاز است. نظر به نقش مهم و کلیدی این ژنها در مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب در سرطان کولورکتال، عواملی که از طرق مختلف همچون تغییرات اپی ژنتیکی (مانند miRNAها) منجر به افزایش سطح بیان این ژنها میشوند، جایگاه درمانی بالقوه ارزشمندی برای سرطانهای مختلف بهویژه سرطان کولورکتال خواهند بود. ازاینرو افزایش سطح بیان hsa-miR-17-5p میتواند بهعنوان یک هدف درمانی بالقوه جهت درمان مبتلایان به سرطان کولورکتال در مطالعات آینده مد نظر قرار گیرد.
کلیدواژهها: سرطان کولورکتال، hsa-miR-17-5p، FABP2، PPARα، PPARβ/δ، PGC1α، VEGFA، مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب
تاریخ دفاع: بهمن 96
شماره دانشجویی :
نام و نام خانوادگی : حامد اکبری
عنوان پایان نامه : بررسی بیان نسبی miRNA-140-5p و ارتباط آن با مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب در طی پیشرفت بدخیمی در رده های سلولی سرطان کلور کتال
رشته تحصیلی : زیست شناسی- سلولی و مولکولی
مقطع تحصیلی : کارشناسی ارشد ناپیوسته
استاد راهنما : دکتر کامران قائدی و دکتر فرزاد سید فروتن
چکیده : سبک زندگی و بهخصوص عادات رژیم غذایی در جوامع امروزی تغییر کرده است و همین موضوع، سرطان کولورکتال را به یکی از شایعترین و مرگبارترین سرطانها تبدیل کرده است. مطالعات انجامگرفته بر روی میزان مصرف اسیدهای چرب بلند زنجیر در ارتباط با سرطان روده بزرگ نشاندهنده ارتباطی معنیدار بین میزان مصرف آنها در رژیم غذایی و افزایش بروز بدخیمیهای روده بزرگ است. از جهتی مطالعات مختلف نشان دادهاند hsa-miR-140-5p، در سرطان کولورکتال دچار کاهش بیان میشود و این کاهش بیان با پیشرفت سرطان و متاستاز آن به غدد لنفاوی و ریه بیشتر هم میشود. در این مطالعه با در نظر گرفتن مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب، با استفاده از پایگاههای اطلاعاتی و مقالات مختلف، تعداد یازده ژن جهت بررسی بیان و ارتباط آنها با miRNA مذکور انتخاب گردید. از بین ژنهای کاندید شده، پنج ژن FABP2، PPARα ، PGC1-α ،VEGFA و VEGFB، که بر اساس پیشبینیهای بیوانفورماتیکی هدف miRNA مذکور هستند، انتخاب شدند. بنابراین سطح بیان hsa-miR-140-5p و mRNA های ژنهای پیشبینیشده در ردههای مختلف سلولی سرطان کولورکتال (HT-29 ,Caco2 ,HCT116 , SW480) با استفاده از Real-time RT-PCR بررسی گردید. بررسی نتایج حاصل نشاندهندهی کاهش معنادارp value<0.05))، سطح بیان hsa-miR-140-5p در ردههای مختلف سلولی سرطان کولورکتال نسبت به گروه کنترل(ردهی سلولی (HDF بود. این در حالی است که سطح بیان mRNA ژنهای هدف پیشبینیشده (VEGFA,VEGFB, PPARα )، دارای الگوی بیانی مخالف با miRNA مذکور بوده و بهطور معنیداری افزایش بیان نشان دادند. اگرچه آزمونهای بیشتری برای تائید پیشبینیهای بیوانفورماتیکی نیاز است، بااینحال میتوان نتیجه گرفت که احتمالاً کاهش سطح بیان hsa-miR-140-5p منجر به کاهش اثر مهاری آن بر mRNA های هدف مذکور گشته و موجب افزایش بیان آنها گردیده است. نظر به نقش مهم و کلیدی این ژنها در مسیر انتقال پیام اسیدهای چرب در سرطان کولورکتال، عواملی که از طرق مختلف همچون تغییرات اپی ژنتیکی (مانند miRNA ها) منجر به افزایش سطح بیان این ژنها میشوند، جایگاه درمانی بالقوه ارزشمندی برای سرطانهای مختلف بهویژه سرطان کولورکتال خواهند شد. ازاینرو کاهش سطح بیان hsa-miR-140-5p میتواند بهعنوان یک هدف درمانی بالقوه جهت درمان مبتلایان به سرطان کولورکتال در مطالعات آینده مدنظر قرار گیرد.
کلمات کلیدی : سرطان کولورکتال،hsa-miR-140-5p، FABP2، PPARα، PPARγ، PPAR β/δ، PGC1-α،VEGFA،,VEGFB FASNمسیر انتقال پیام اسیدهای چرب
تاریخ دفاع : 1396